بنظرم  به طرحواره ها میشه گفت قالبهای ذهنی و هیجانی.

همه ما یک سری تجارب داریم. این تجارب در دوران کودکی، نوجوانی یا حتی نوزادی شکل گرفتند. این تجارب به ما قالبهای فکری و هیجانی می دهند. یعنی یک سری باور درباره خودمون، دیگران و دنیای اطراف. مثل اینکه من خوبم، دیگران هم خوبن و دنیا جای خوبی برای زندگی است یا برعکس.

حالا وقتی با اطلاعات و محرکهای جدید روبه رو می شویم، کار ما راحتر هست، چون بوسیله این قالبها می توانیم اطلاعات را راحت و سریع تر دسته بندی کنیم. انگار یک سیستم و چهارچوب برای طبقه بندی در ذهنمون داریم که هم در زمان ما صرفه جویی میشه و هم در ارزیابی بهمون کمک میکنه. تا اینجای داستان انگار همه چیز داره خوب پیش میره.

ولی متاسفانه مشکل از جایی شروع میشه که در گذشته یک سری تجارب بد داشته باشیم، انگار دیگه قالبمون خرابه. بهتره بگیم کج و کوله اس، درست کار نمیکنه. اینجا باید بریم سراغ درست کردن قالبها. چون قالبها روی رفتارهای ما هم تاثیر میذارن و ما را وارد یک سیکل معیوب می کنند. برای مثال اگر من فکر کنم دیگران بد هستن، نمی تونم بهشون اعتماد کنم، امکان داره روابطم را قطع کنم و در تنها و انزوا فرو میرم.

 

نوشته دکتر ندا صدیقی

 

ارتباط مستقیم در واتس اپ جهت تعیین وقت مشاوره :۰۹۰۱۰۱۳۱۵۸۰

اطلاع رسانی
با خبرم کن
guest
0 نظر
Inline Feedbacks
مشاهده همه نظرها
پست بعدی:
پست قبلی: